• وبلاگ : ناقوس سبز
  • يادداشت : پشت درياها شهري ست..
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 1 نظر
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + منا 
    + منا 
    وقتي تنگ غروب دلت ميگيره و جزيره تنهاييت خالي از هر گونه سكنه و سايه اي گسترده ميشه زماني كه رو به افق ايستاده اي و غروب غم انگيز عشقت را نظاره ميكني،هنگامي كه سردرگم تكه هاي خرد شده قلبت را نميداني كجا راه دهي و اهنگ باد بيرحمانه بر بال پروانه هاي باغت شلاق ميزند،تنها ميهماني از جنس آيينه و عشق و لبخند ميتواند با رقه هاي نوراني،اميد را به تو هديه دهد وبلاگ قشنگي داري خانومي
    پاسخ

    ممنونم! نظر شما هم خيلي قشنگ بود!!!
    + آوا 

    سلام خبري ازت نيست

    آن نمي شي ديگه

    خوشگل بود .....

    پاسخ

    ببخشيد... مشکل فني داشتم...!

    زندگي هنر نقاشي كردن است بدون استفاده از پاك كن سعي كن هميشه طوري زندگي كني كه وقتي به گذشته برميگردي نيازي به پاك كن نداشته باشي..

    پاسخ

    ممنونم... خوشحالم کردي!

    سلاااااااام مهسا جون!!!!!!!

    من لينكت كردم...اگه دوست داشتي تو هم منو بلينك!!!!

    پاسخ

    حتما!

    سلام عزيزم.خوبي؟

    آخ آخ آخ ببخشيد سر نزدم!

    سرمون خيلي شلوغه!امتحان پشت امتحان!درس پشت درس!

    ولي به هر حال به يادتمخيلي گلي...

    پاسخ

    سلام! بدک نيستم! از قيافه رفيقم کاملا مشخصه!!! منم همين طور گلم!

    سلااااام مهسا جون!!!!!

    مرسي كه اومدي...خيلي خوشحاااال شدم!!!!!

    اگه دوست داشتي بازم سر بزن!!!!

    ضمنااااااا مطلباتم خيلي قشنگن!!!

    پاسخ

    سلام گلي! خواهش! حتما! ممنون!

    دستت درست ديگه !!

    من بي وفام يا تو !!؟؟

    به به ... دستت درد نكنه .... !

    آپيدي بخبرم !

    سلااااام!!!!وبت خيلي باحاااااله!!!!

    آفرين!!!

    من خيلي خوشحال ميشم اگه بهم سر بزني..

    منتظرماااااا

    كاش يه روزي به اون شهر برسيم.

    نيستي ؟ هستي ؟ كي هستي ؟ !!!!

    آپم گلم !

    دوستت دارم پريشان‌، شانه مي‌خواهي چه کار؟

    دام بگذاري اسيرم‌، دانه مي‌خواهي چه کار؟

    تا ابد دور تو مي‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

    اي که شاعر سوختي‌، پروانه مي‌خواهي چه کار؟

    مُردم از بس شهر را گشتم يکي عاقل نبود

    راستي تو اين همه ديوانه مي‌خواهي چه کار؟

    مثل من آواره شو از چارديواري درآ!

    در دل من قصر داري‌، خانه مي‌خواهي چه کار؟

    خُرد کن آيينه را در شعر من خود را ببين

    شرح اين زيبايي از بيگانه مي‌خواهي چه کار؟

    شرم را بگذار و يک آغوش در من گريه کن‌

    گريه کن پس شانه ي مردانه مي خواهي چه کار؟