« پدر قراره امشب من هم برای پاکسازی بروم!» «باید جالب باشه پسرم.» «شایعه است که امشب باید دست کم یک جسد تویجاده پیدا کنیم.» «جسد؟ چه وحشتناک!» «میتوانم اتومبیل را بردارم؟» «...باشه» «پدر امشب هوا خیلی خوب است باید بیرون بروی و قدم بزنی!» «...فکر میکنم این کار را بکنم. بعدا میبینمت!» «حتما!!!»
نوشته شده در پنج شنبه 88/12/13ساعت
11:56 صبح توسط بی گناه... نظرات () |
Design By : Night Melody |